اهداف و دیدگاهها

کانون ایرانیان مبارز - استکهلم تشکلی است که از مبارزات مردم ایران در جهت کسب صلح ، آزادی ، دمکراسی ، عدالت اجتماعی و استقلال حمایت می کند

1- ما شدیدا با هر نیروی وابسته به رژیم منحط و وابسته وجنایتکار و دیکتاتور و مزدور بیگانه پهلوی و هرگونه سلطنت طلبی مخالفیم.
2- ما رژیم جمهوری اسلامی را اصلاح ناپذیر می دانیم و معتقدیم باید از طریق انقلابی اجتماعی توسط مردم ایران و بدون دخالت خارجی سرنگون شود.
3- ما مخالف هرگونه دخالت نیروهای بیگانه ارتجاعی و امپریالیستی و صهیونیستی در مسائل داخلی ایران هستیم و اعتقاد عمیق به حق تعیین سرنوشت مردم ایران به دست خودشان داریم.
4- ما با هرگونه تحریم اقتصادی و تهاجم و تجاوز نظامی به ایران مخالفیم.


مقالاتی که بدون امضاء کانون ایرانیان مبارز در این وبلاگ درج می گردد با مسئولیت فردی است .



۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

متن اعلامیه کانون ایرانیان مبارز - استکهلم به زبان سوئدی

Årsdagen för den nya proteströrelsen mot den islamiska regimen i Iran

Det iranska folkets kamp för frihet, demokrati och mot islamiska regimen i Iran står inte bara emot fusket i förra årets presidentval, utan grunden är 3o års förtryck, arresteringar, fängelse, tortyr och avrättningar från regimen i Iran.
Om iransk folkets modiga kamp mot den barbariska regimen i Iran kan organisera sig landsomfattande, kommer de att ha möjlighet att krossa den här regimen. Orsaken till att kampen får frihet och demokrati inte kan vinna över islamiska regimen idag är att denna kamp inte har landsomfattande ledning och inte har organisk kontakt med arbetarklassens kamp i Iran.
Imperialistiska och sionistiska krafter har sina massmedia. De försöker att presentera iranska folkets kamp beroende av kapitalets intresse. Men,det iranska folket kommer inte att glömma imperialisternas och de reaktionära krafternas gemensamma intresse med islamiska regimen i Iran under de senaste 3o åren, spec. när den iranska regimen krossade det iranska folkets kamp t.ex i Kurdistan, Turkamans folk i Iran, massavrättningar av iranska fångar för 21 år sedan . Imperialisterna offrar frihet och demokrati för att försvara kapitalets intresse. Mänskliga rättigheter i konkurrens med kapitalets intresse förlorar glansen. Nu i Iran, har de som kallar sig reformister, blivit utsparkade från maktens korridorer, De har blivit tvingade att bli opposition mot regimens heliga ledare. Men reformisterna i sin propaganda betonar fortfarande att de är trogna Khomeni och gång på gång påminner om att de är trogna regimens grundlag. Därför önskar de att folkets kamp inte ska bli djupare och denna kamp ska vara fängslad i reformisterna intresse.
Kämpande iranska förbundet i Stockholm ber er stödja det iranska folkets kamp för frihet och demokrati, att fördöma den islamiska terrorregimen i Iran, att påverka den svenska regeringen och våra politiker att fördöma förtrycket och massaker i Iran.


Ned med islamiska terrorregimen i Iran.

Länge leve det iranska folket för frihet och jämlikhet.

Kämpande iranska förbundet i Stockholm
12 juni 2010

اعلامیه کانون ایرانیان مبارز - استکهلم

بمناسبت سالگرد جنبش جدید اعتراضی مردم
بر علیه جمهوری اسلامی ایران !

مبارزات آزادیخواهانه و ضد استبدادی عظیم و میلیونی مردم علیه رژیم جمهوری جهل و جنایت اسلامی ایران ، نه تنها محصول تقلبات در انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم بلکه اساسا معلول خشم و نفرت انباشته شده مردم در طول حیات ننگین حاکمیت رژیم بی کفایت و بغایت جنایتکار و چپاولگر جمهوری سرمایه دار و اسلامی بود، که چنان تو فنده فوران کرد. مبارزات شجاعانه مردم در صورتی که به سازمان یابی متکی بر خود توده های آزادیخواه تکامل می یافت، میتوانست ناقوس مرگ رژیم را به صدا در آورد.
گرچه این مبارزات آزادیخواهانه و ضد استبدادی توسط درنده خوئی ماشین سرکوب رژیم بخاک و بخون کشیده شد، ولی باید علت اصلی این فروکش موقتی را در فقدان رهبری انقلابی متکی بر مردم و نبود سازماندهی و از هم مهمتر، بدلیل عدم پیوند ارگانیک با جنبش طبقه کارگر جستجوی نمود.
با الهام از مبارزات میلیونی مردم ایران، جنبش خارج از کشور هم فعال شد. هر تشکل و گروهی بنا بر فراخور حال خود کوشید این جنبش را بر مبنای اهداف خویش تعریف نماید.
دول امپریالیستی همراه با رژیم آپارتاید صهیونیستی اسرائیل، که فرماندهی سامانه اطلاعاتی و خبر رسانی را با امکانات بسیار عظیم مالی و فنی در انحصار خویش دارند، سعی فراوان نمودند در جهت گسترش منافع شان ، خود را مدافع این جنبش نشان دهند.
اما، مردم ایران همراهی های ارتجاع و امپریالیسم با رژیم جمهوری اسلامی در 31 سال گذشته را به فراموشی نسپرده اند. بویژه تداوم همراهی های دول امپریالیستی با دولت ایران بعد از کشتارهای مردم در ترکمن صحرا، کردستان، كشتار زندانيان سياسي در دهه شصت بويژه قتل عام زندانیان سیاسی ایران در تابستان 1367 و تداوم سرکوب مبارزات مردم در ایران.
قربانی کردن منافع جنبش های آزادیخواهانه توسط کشورهای امپریالیستی ، بیانگر این امر می باشد که هدف غائی امپریالیسم و ارتجاع، تنها و تنها کسب سود حداکثر از هر طریق ممکن می باشد.
اصلاح طلبان حكومتي كه اكنون از قدرت رانده شده اند هم همواره خود را مخلص نظام جمهوری اسلامی و رهبر روح الله خمینی می دانند، و بارها وفاداری خویش به قانون اساسی و پایبندی خود به اصل ولایت فقیه را اعلام داشته اند، تلاش مینمایند تا بهر طریق ممکن، از تعمیق جنبش جلوگیری کنند و آنرا در چارچوب منافع خویش محسور و بکار برند.
کانون ایرانیان مبارز در استکهلم که اساس تشکیل اش دفاع از مطالبات مندرج در پلاتفرم کانون در جهت پشتیبانی از مبارزات مردم در ایران و دعوت از دیگر مبارزان، جهت مقابله با رژیم جهل و جنایت جمهوری اسلامی ایران و تشدید انزوای این رژیم در مسیر سرنگونی آن و جلب حمایت افکار عمومی به دفاع از مبارزات ترقیخوانه مردم ایران میباشد، از همۀ آزادیخواهان انتظار دارد که در سالروزکودتای انتخاباتی دستگاه ولایت در 22 خرداد 1388، به هر طریق ممکن، از مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم ایران حمایت نمایند.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران !
پر توان باد مبارزات ضد استبدادی و دموکراتیک مردم ایران !
کانون ایرانیان مبارز استکهلم – 9 یونی 2010

خلاصه ای از سخنرانی رفیق امین در سمینار استکهلم تحت عنوان: در دفاع از جنبش ضد استبدادی و دموکراتیک مردم ایران بمناسبت سالگرد مبارزات دلیرانه آنان در 22 خرداد سال 88

مبارزات آزادیخواهانه و ضد استبدادی عظیم و میلیونی مردم علیه رژیم جمهوری جهل و جنایت اسلامی ایران ، نه تنها محصول تقلبات در انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم بلکه اساسا معلول خشم و نفرت انباشته شده مردم در طول حیات ننگین حاکمیت رژیم بی کفایت و بغایت جنایتکار و چپاولگر جمهوری سرمایه دار و اسلامی بود، که چنان تو فنده فوران کرد. مبارزات شجاعانه مردمی که با دست خالی ولی با عزمی راسخ می رفت طومار کلیت رژیم را درهم کوبد.
گرچه این مبارزات آزادیخواهانه و ضد استبدادی با نهایت درنده خوئی و بربرمنشی ماشین سرکوبگر مزدوران رژیم بخاک و بخون کشیده شد، ولی باید علت اصلی این فروکش موقتی را در فقدان رهبری انقلابی و نبود سازماندهی آن و از هم مهمتر بدلیل عدم پیوند با جنبش طبقه کارگر جستجوی نمود.
با الهام از مبارزات میلیونی مردم ایران، جنبش خارج از کشور فعال شد. هر تشکل و گروهی مبنی بر فراخور حال خویش کوشید از آب گل آلود ماهی خود را صید نماید و با هدف تامین منافع اش در حال و آینده، خود را "پرچمدار" راستین جنبش جا بزند.
دول امپریالیستی همراه با رژیم صهیونیستی بغایت جنایتکار و اشغالگر اسرائیل، که فرماندهی سامانه اطلاعاتی و خبر رسانی را با امکانات بسیار عظیم مالی و فنی در انحصار خویش دارند، سعی فراوان نمودند تا با دفاع دروغین از جنبش مردم ایران خود را باصطلاح پرچمدار واقعی آن نشان دهند. این دروغگویان کم حافظه فراموش کرده اند که در دوران کشتار وحشیانه انقلابیون توسط مزدوران خون آشام جمهوری اسلامی در سالهای 60 و 67 ، که تنها در مدت بسیار کوتاه چند ماهه هزاران تن از فرزندان راستین انقلاب که در اسارتگاههای رژیم بسر می بردند و با نهایت درنده خوئی و قصاوت حیوانی بخون کشید شدند، سکوت مرگ اختیار کردند. این امر در حالی بود که علیرغم دهها هزار نامه اعتراضی خانواده های زندانیان سیاسی به مراجع بین المللی جهت جلوگیری از این جنایت هولناک عظیم ضد بشری، قادر نشد تا قلب های سنگ حاکمان دول امپریالیستی را معذب گرداند.در واقع آنان با سکوت خود به تائید این جنایت عظیم و هرگز فراموش نشدنی تاریخی پرداختند . و با این حرکت موذیانه و حساب شده بحمایت از رژیم درنده خوئی پرداختند که اکنون به دروغ خود را از مخالفین اش می دانند و با بوق و کرنای بسیار سعی وافر می نمایند که باصطلاح خود را از حامیان مبارزات آزادیخواهانه مردم وانمود گردانند. غافل از اینکه نمونه های کشورهای اشغال شده همسایه چون عراق و افغانستان دست های تا مرفق آغشته بخون این دول جنگ افروز و چپاولگر امپریالیستی را برای مردم ایران و جهان رو نموده است.
نمونه قربانی کردن منافع جنبش های آزادیخواهانه توسط کشورهای امپریالیستی جهت تامین منافعشان، بیانگر این امر می باشد که هدف غائی این دول جنگ افروز و اشغالگر، تنها و تنها کسب سود حداکثر از هر طریق ممکن می باشد. با فشارهای سیاسی و اقتصادی چون مصوبات زورگویانه و تحریم های اقتصادی- با بستن قراردادهای اسارتبار- با کودتاهای آشکار و نهان چون انقلابات مخملی- با اپوزیسیون سازی و ... بدنبال حداکثر سود سرمایه هستند و جز این از نهاد این دول غارتگر بیرون نتراود.
ایادی ریز و درشت دول امپریالیستی که درس های خود را از اربابانشان بخوبی آموخته بودند، با در اختیار داشتن امکانات مالی و فنی دریافتی بعنوان جیره جهت خدمت به ولی نعمت خویش وارد گود شدند و با دوز و کلک های تبلیغاتی سعی نمودند خود را "پرچمدار" جنبش مردم ایران نشان دهند. تا بلکه بتواند راه نفوذ ارباب در جنبش آزادیخواهانه مردم ایران را هموار نمایند.
پاره ای از جریانات "چپ" هم نیز با انتساب جنبش مردم به اصلاح طلبان، به نفی جنبش آزادیخواهانه و ضد استبدای مردم ایران پرداختند و عملا در همزبانی با رژیم جمهوری اسلامی، جنبش دموکراتیک مردم را جزو نیروهای بخشی از نظام یعنی لشگریان موسوی و کروبی دانسته و بدین طریق غیر مسئولانه در راهی قدم نهاده اند که خوشایند رژیم است.
اصلاح طلبان هم که همواره خود را مخلص نظام جمهوری اسلامی و رهبر خمینی می دانند، و بارها وفاداری خویش به قانون اساسی و پایبندی خود به اصل ولایت فقیه را اعلام داشته اند، تمام هم و غم خود را بکار گرفته اند تا بهر طریقی که شده از گسترش جنبش جلوگیری کنند و آنرا در چارچوب منافع خویش محسور و بکار برند.
کانون ایرانیان مبارز که اساس تشکیل اش دفاع صادقانه و راستین از حنبش ضد استبدای و دموکراتیک مردم ، و اصولا یکی از دلائل عمده تشکیل آن مرزبندی و شفاف نمودن مدافعین راستین از مدافعین دورغین جنبش بود، می باید با توجه به چهار اصل اساسی تصویبی اش، که ؛ خواهان ایرانی آزاد و آباد و شکوفان- ایرانی که آزادی و دمکراسی در آن جاری- ایرانی که عدالت اجتماعی در آن برقرار و از استقلال کامل برخوردار و دارای حاکمیت جمهوری دموکراتیک ملی باشد، بدفاع شجاعانه و جانان پردازد.
کانون ایرانیان مبارز با دفاع از جنبش ضد استبدادی و دموکراتیک مردم ایران اعتقاد راسخ دارد که راز پیروزی این جنبش، در پیوند با مبارزات طبقه کارگر ایران می باشد. لذا می کوشد با اشکال گوناگون مبارزاتی و با رهنمود های خویش جنبش را در مسیر برقراری این پیوند رهائی بخش سوق داده و تا حد توان خویش او را یاری رساند.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی ایران !
پر توان باد مبارزات ضد استبدادی و دموکراتیک مردم ایران !

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه


لغو مجازات اعدام:
مانیفست سیاسی یا مانیفست انسانی؟

(با نگاهی رفتارشناسانه)

مقدمه:
هدف از نگارش این مقاله ، نگاهی اجمالی است به رفتار اجتماعی شهروندان ایرانی به یکی از پدیده های مورد بحث جامعه ایران : اعدام. این مقاله در نظردارد با نگاهی رفتارشناسانه ، برخوردهای تفکری گروه های مختلف فعالین و شهروندان دیگر جامعه، در جایی که انعکاس رفتاری آن بصورت اعتراضات برعلیه لغو مجازات اعدام صورت می گیرد را مورد بررسی قرار دهد و نشان دهد که آنچه ما شاهد آن هستیم نه لغو این مجازات برای کلیه "مجرمین" که صرفا فعالین سیاسی است و آنجایی نیز که "جرائم" دیگر با مجازات اعدام، مورد توجه قرار می گیرند صرفا دست مایه ای است برای افشای حکومت که این نگاه، ریشه در نوع تفکر فرهنگی دارد و اعتقادی به برابری انسانها و عدم حق یازیدن به تعیین ادامه زندگی و یا اتمام آن ندارد. از اینرو لغو مجازات اعدام ، یک مانیفست سیاسی است و نه آنگونه که می باید مورد توجه قرار گیرد، یعنی مانیفست انسانی!

نگاهی تاریخی به رابطه مجرم، جرم و مجازات:
در بسیاری از مقالات تحلیلی، بر له و یا علیه مجازات های مختلف عموما وجه حقوقی و قانونی مورد بررسی قرار می گیرد و از اینرو تبدیل به مقوله ای سیاسی و حکومتی می گردد. حال آنکه بررسی این مثلث، در یک بعد تاریخی نشان می دهد که هر سه راس این مثلث، با توجه به برآمدهای فرهنگی، جایگاه های اجتماعی، اخلاقیات اجتماعی و اعتقادی رقم زننده و تعیین کننده تاثیر هر راس، بر چگونگی شکل گیری راسهای دیگر است. به بیان دیگر آنجا که قوانین و حقوق شهروندی، توسط ارگانهای حکومتی و قضایی سعی دارد چارچوب های این مثلث را تعیین کنند، این تعیین کنندگی، می باید از یک پذیرش اجتماعی، بر اساس برآمدهای قید شده، بهره برده باشد.

در مورد این مثلث می توان جرم های مختلفی را بررسی کرد ولی از آنجاییکه بحث مورد نظر مقاله درباره اعدام است. بهتر است مسئله اعدام را به عنوان نمونه ذکر کنیم.

در طول تاریخ بشر، مجازات اعدام با زندگی اجتماعی و حکومتی در هم آمیخته و انگیزه های اخلاقی، اولین تکیه گاه مجازات مجرم است. البته در طول این تاریخ می توان نام های گوناگونی برای اعدام پیدا کرد، " محکومیت به مرگ"، " دستور به کشتن" و یا " جان گرفتن" ، تنها معدود واژه هایی است که در ادبیات بشری و در کشورهای مختلف و در مقاطع تاریخی گوناگون از آن نام برده شده است. همین مجازات اعدام، یا جان فردی را به دستور قانونی گرفتن اما، بنا به جرم های مشترکی نبوده است.

در بسیاری از جوامع بدوی، کیفرخواست صادق برای مجازات اعدام، جرم برعلیه جان ارباب بوده است. یعنی نه خود قتل، که قتل ارباب، صرفا مورد کیفری اعدام داده داشته است. دلیل مجازات هم سرکشی از صاحب خوداست. در دوره های برداری به عنوان مثال در برخی از مناطق، با توجه به اسناد ثبت شده، اگر برده ای برده دیگر را می کشت، خود می توانست توسط خواست برده دار به قتل برسد، زیرا حیات برده در دست برده داربود و از اینرو یک برده ی دیگر اجازه نداشت که به ملک او ، که برده به قتل رسیده بود، دست یازی کند. از اینرو مجرم، نه به اتهام قتل یک انسان دیگر، که به دلیل زیان رسانی به ملک برده دار می توانست، به اعدام محکوم شود. در عین حال تشخیص جرم و اجرای مجازات نیز در بسیاری موارد توسط خود برده دار صورت می گرفت. به همین دلیل قتل برده توسط برده دار جرم محسوب نمیشد.

بنابه همین استدلال تصاحبی، می توان از نمونه های دیگری نام برد که بعنوان مثال در دوره امپراتوریهای بزرگ، دستور به قتل فردی، تنها می توانست زمانی به عنوان جرم مورد مجازات داشته باشد که درباریان و از جمله سوء قصد به رهبری امپراتوری را مورد توجه قرار میداد. دستور به قتل از طرف رهبری، این بار نیز، نه به دلیل قتل انسانی دیگر که به دلیل کشتن وزیر و یا سرکرده لشکر درباری یعنی ملک امپراتوری ، جرم سنگین را به مجازات سنگین مرگ هم طراز می کرد. حال اینکه در بسیاری موارد دیگر، قتل های خانوادگی توسط سرکرده خانواده، به شرطی که از قشر شهروندان جامعه به حساب می آمد، می توانست صرفا زندانی شدن را در پی داشته باشد. نمونه آنرا در یونان باستان داریم که بسیاری از قوانین شامل حال شهروندان یونانی، یعنی صرفا بخش مرفه جامعه شهری یونان، می شد. در روم بعنوان مثال صرف کشتن شهروند رومی، حتا در حالت عدم ارتباطش با دربار، توسط یک غیر رومی مجازات اعدام را در پی داشت.

در چارچوب بررسی این مثلث در نمونه های قید شده، می باید این نکته را نیز اضافه کرد و آن اینکه کلیه این حقوق توسط خود مردم نیز تاییده شده بود. در نمونه های تاریخی ثبت شده، صرفا می توان به موارد اعتراضی برخورد که در آن توده های مردم نه به مجازات اعدام، که به کسانی که اعدام می شدند، توجه داشتند. به عنوان مثال در نمونه های اعتراضی توده ها به برده داری و یا حاکمان، خواست مردم و نقشه برای رهایی دارندگان حکم اعدام ،برای خلاصی آنان از مرگ بوده است و نه اعتراض به خود مجازات.

پس از شکل گیری جوامع پیشرفته تر شهری و تعیین فرآیندهای حقوقی و قضایی به خصوص توسط صاحبان مذاهب، مجازات اعدام شامل جرم های اجتماعی و جنایی نیز شد. رای دهندگان و تعیین کنندگان قوانین قضایی نیز عمدتا درباریان با مشورت دین داران و یا مستقیا در دوره هایی از تاریخ بشری، خود دین داران بودند. استدلال اما همان استدلال تصاحبی بود. به این عنوان که در حقیقت جان انسانها و چگونگی حیات آنان توسط خداوند تعیین شده است و از اینرو، هرگونه سرپیچی و یا بی توجهی به اجرای آن می توانست، به مجازات مرگ منتهی شود.

در نمونه بالا می باید به نکته دیگری از باور اجتماعی پرداخت . مسئله تنبیه به دلیل سرپیچی و پذیرش قوانین فرا انسانی، صرفا یک بازتاب رفتار اجتماعی نبود که یک اعتقاد فردی و اجتماعی به حساب می آمد. به بیان دیگر شیوه تنبیهی برمبنای سرپیچی، شامل یک اخلاق گرایی اعتقادی بود که در مکتب، خانواده و نزد استادان فن نیز به اجرا در می آمد. در حقیقت پذیرش تنبیه به عنوان یک اصل برای حفظ و بقا اخلاقیات و پذیرش جایگاه هرمی انسانها در حیات اجتماعی، سنگ پایه قوانین تنظیم شده ی جامعه بشری گشت.

در تمامی نمونه های ذکرشده تاریخی، بر این اصل می باید به این جمع بندی رسید که به واقع آنچه حاکمان اجتماعی در شدت و حدت مجازات تعیین می کردند، به واقع سنگ بنایی دارد که در خود اخلاقیات مردم، اعتقاداتشان، رفتارشان به خودی و غیرخودی، ریشه دارد. پذیرش اجتماعی مجازات مرگ، می باید مورد توافق اجتماعی قرارگیرد، تا حاکمان روا شدن آن به مجرمین و تعیین نوع جرم را رقم زنند.

بخش دیگر مهم در این مثلث، چگونگی اجرای جرم است. مجازات مرگ همانگونه که قید نمودم در هم تنیده با حیات اجتماعی انسانی است اما چگونگی اجرای آن ، به منش های فرهنگی و میزان نهادینگی اشکال بروز خشونت وابسته است و نموداری از پارمتر این منش و نهادینگی است.

در طول تاریخ اجتماعی انسان، چگونگی اجرای حکم اعدام ها، رابطه مستقیم با میزان پذیرش اعمال خشونت و شکل هرمی پذیرفته شده میان حکم دهنده و مجرم است. هرچه حق تملک مجرم به حکم دهنده بیشتر و از اینرو جرم اجرا شده بر حکم دهنده و یا حکم دهندگان ،سزاوار جزای بیشتر و شکل اجرای حکم، وحشیانه ترو با زجر دادن همراه بوده است. بعنوان مثال، در مورد بردگانی که سرپیچی می کردند، می توانستند به جلوی حیوانات انداخته شوند و یا در موردهای بعدی اجرا، می توان از سوزندان، تکه تکه کردن اعضای بدن بصورت زنده، خفه کردن در زیر خاک و دهها نوع دیگر اجرای حکم اعدام نام برد، که درهمان زمان، در میان بخش هایی از مردم نیز برای انتقام گیری و یا به قتل رساندن دشمن استفاده می شد و صرفا جنبه حقوقی و یا قضایی نداشت. بنابراین در این بخش نیز، یعنی اجرای حکم، می بایست یک پذیرش اجتماعی و یا انگیزه های مشترک فرهنگی و اخلاقی با آنچه در جامعه جاری است، وجود داشته باشد. در عین حال در جوامع بدوی و ماقبل مدنی، حقانیت اخلاقی و قوانین مبتنی بر اعتقادات تفکری، می توانست تعیین جرم و اجرای آن را در اختیار مالکی قرار دهد که بصورت سرپرست، پدر، برده دار، سرکرده سپاه و یا استاد فن، بتواند با ملک خود آنگونه رفتار کند که می خواهد.

به همین دلیل به یک مورد دیگر نیز در این مثلث برمی خوریم، یعنی اجرای حکم اعدام برای گوش مالی دیگری و ایجاد ترس. موارد بسیاری بصورت مستند در کتابهای تاریخی قید شده است که اجرای حکم مرگ بر علیه کسی چه در سطح خانواده، منطقه و یا کشوری، صرفا به دلیل جرم مرتکب شده حتا با توجه به معیارهای آن زمان، نبوده است ، بلکه بیشتر به دلیل درس آموزی دیگران و یا حفظ قدرت و موقعیت خود بوده است.

پذیرش اجتماعی مجازات مرگ و عدم حق گذاری به ادامه حیات یک مجرم، در صورت تعیین و تاکید بر جرم که ریشه در اخلاقیات مورد پذیرش اجتماعی دارد، راه را برای قدرتمندان و مالکان انسان بازگذارد تا بتوانند توسط همین منش تعیین جرم و مجازات، دگراندیشان، مخالفان ، شورشیان اجتماعی و ساختارشکنان را نیز از میدان بدر برند. در حقیقت این مالکان انسان، با همان استدلال اخلاقی مورد پذیرش توده ها، حقانیت اجرای حکم مرگ را نیز برای این دسته رقم می زدند. در هیچ کجای تاریخ بشری نمی توان نمونه حکومت و یا دولتی را یافت که در آن کشور، اجرای حکم مرگ از مخالفین دربار، حاکمان، مالکان و یا فرماندهان آغاز شده باشد. مسئله اجرای حکم مرگ مخالفین حکومتی ، همیشه بسط مجازات، جرم و مجرم به محدوده هایی فراتر از دوره های آغازین تکوین اجتماعی آن است. به این نکته کلیدی در ادامه بیشتر خواهیم پرداخت.

در پایان این بخش از مقاله لازم است نکات گفته شده را در چند جمله خلاصه کنم. مثلث جرم، مجرم و مجازات اگرچه رابطه ای است حقوقی و قانونی ولی زوایای راس های آن و حقانیت وجودی آن، در هم تینده با حق مالکیت بر انسان، اخلاقیات اجتماعی، ساختار هرم اجتماعی و فرهنگ اعتقادی اعضای یک جامعه است که پیش از آنکه چهره حقوقی و قضایی پیدا کند، میباید برمبنای پارامترهای قید شده، یک پذیرش اجتماعی داشته باشد. در عین حال این پذیرش باعث نمی گردد که زوایای راّسی این هرم، به پذیرش اجتماعی ابتدایی وفادار بماند، بلکه مالکان بر انسان می توانند با توجه به میزان قدرت خود و حقانیت جایگاهشان، بسط دهندگان جرم و مجازات به "مجرمی" باشند که خود ، مجرم بودن او را تعیین می کنند.

مجازات اعدام و جامعه مدنی:
در جوامع مدنی معاصر، اخلاقیات اجتماعی برآورد و زاییده کنش و واکنش شهروندان یک جامعه در برابری حقوقی است و در طی سالهای اولیه انقلابات بورژوازی در اروپا و دولت مداری مبتنی بر نیاز همه شهروندان بر زندگی برابر انسانی قرار گرفت و از اینرو اعتقادات فرا انسانی را در گشوده های نهادهای دولتی و حکومتی راه نداند. از اینرو مسئله لغو مجازات اعدام، فارغ از جرم مرتکب شده، به یکی از مبرمترین نمودهای حق زیستن انسان تبدیل شد.

درعین حال در کشورهایی که نتوانستند تفکیک کاملی از ادامه حیات اجتماعی با باورهای اعتقادی فرا انسانی ایجاد کنند و خود جامعه نیز از پروسه انقلابات بورژوازی اروپایی بی بهره ماند، این بار حفظ مجازات زندان با نامی دیگر و با انگیزه ای دیگر قانونیت یافت. این بار نمی توانستند بگویند که مالک انسانند، این بار نمی توانستند بگویند که بالاترها، حقوق متمایزی از پایین تر ها دارند و این بار نمی توانستند بگویند که انسان در خدمت خدایی است که نمایندگانش تعیین مجازات می کنند. این بار به اسم مدنیت، به اسم قانونمندی، به اسم "حفظ شهروندان از خطر جدی" و به اسم " جانیان بی احساس" به ادامه مجازات اعدام تاکیدکردند. نمونه این کشور، آمریکا می باشد. ولی حقانیت سخنان از همان منبع قدیمی اخلاقیات است. در بحث های مختلف موافقین حکم اعدام، گاها انگیزه های اصلی این خشونت حاکم بر فرهنگ اجتماعی آمریکا بیرون میزند. انتقام و "تسکین خانواده قربانی" محور اصلی و انگیزه انکارناپذیری است که چرا پس از اینهمه سال ، مردم آمریکا به مخالفت جدی با این مسئله نمی پردازند. دلیل هم بسیار روشن است. اولا نگاه اخلاقی مردم به مجرمین، نگاهی است نابرابر. مجرمین اخلاقیات انسانی را علنا زیر پا گذارده اند. این زیر پاگذاشتن را از محیط شخصی خود خارج کرده اند. نام شهروندان دیگر را خراب کرده اند و در یک کلام انسان نیستند. مسئله اساسی پس بر سر جرم نیست که انتقام و تسکین است. از اینروبه یک جنبش عظیم تبدیل نمی شود. از اینرو هر شهروندی خود را در کنار خانواده قربانی بیشتر می بیند تا مجرم؛ زیرا می خواهد خود را زیباتر، اخلاقی تر، مفیدتر و انسان تر بداند. زیرا می خواهد نشان دهد که از دیگری برتر است، از دیگری وفاداتر است و از دیگری سخت کوشتر ولی "پایبند به پرنسیپ های انسانی" و به همین دلیل هیچ گاه نمی تواند فکر کند که می تواند جان انسان دیگری را بگیرد، ولی در عین حال حاضر است این وظیفه را با حکومت خود و سیستم قضایی خود دهد تا دستش به خون انسان دیگر آغشته نشود و درعین حال انتقام خود را نیز گرفته است. یعنی اخلاقیات دوگانه! یعنی من نمی کشم ولی به حکومتم اجازه دهم به جای من انتقام از یک مجرم بگیرد و او را بکشد!

بنابراین می بینیم که انگیزه های اصلی که در طول حیات بشری، مجازات مرگ را حقانیت بخشید می تواند در رنگین کمان مدنیت، رنگ زیبایی گیرد که قابل پذیرش است و فقط و فقط زمانی قانون مندی این مجازات حفظ می شود که کلیت جامعه، دیگری را در مقایسه با خود، انسان نبیند و ادامه حیات یک انسان را بر این مبنا ، توسط سیستم قضایی در دست خود بداند. آیا این همان استدلال مالکیت را بیادتان نمی اندازد؟

مجازات اعدام درایران امروز:
علت اینکه مسئله مجازات اعدام در ایران را در بخش آخر این مقاله می آورم این است که می خواستم با گذری تاریخی و با آوردن نمونه های غیر ایرانی، مجالی به خواننده ایرانی این مقاله دهم تا بتواند این پدیده را با فاصله گیری از خود و خودی مورد بررسی قرار دهد و بعد به خود و خودی بازگردد، ولی این بار شاید با چشمانی دیگر.

واقعیت این است که در ایران نیز همانند کشورهای دیگر و مقاطع تاریخی قید شده، هم گونی بسیاری به چشم می خورد. تفاوتش شاید در مقطع فعلی خشونت زدگی و خشونت خواهی برآمده از سالیان سال به زیرپا افتادن است و تمکین شدید به معیارهای اخلاقی فرا انسانی که تنبیه را برخود می خرد تا عذاب وجدان کرده های ممنوع شده اش را به جان بخرد. از خانه پدری خود آغاز میکند، اخلاقیات را در مدرسه، تکوین شده می آموزد و در مقام ریاست خود بر این و آن و بر کوچکتر و تهیدست تر اعمال میکند و سپس به عنوان پیش کسوت، ریش سفید و "پیرهن پاره کرده" می آموزاند.

جامعه اخلاقی ایران، تنبیه، کنترل، نابرابر بودن جایگاه شهروندی را در باور اخلاقی و اعتقادی خود، با مشخصه های فرهنگی چند هزارساله اش مستند می کند و از اینرو قانونمندی را در جایگاهی فراتر از آنچه باید باشد قرار می دهد تا دلیل سکوت وتمکین خود را موجه جلوه دهد و خشم فروخرده خود را بر سر دیگری که ضعیف تر است خالی کند تا احساس حقارت نکند!

از اینرو مسئله مجازات اعدام در جامعه ایران، بعد انسانی خود را از دست می دهد و به یک مسئله حکومتی و سیاسی تبدیل می شود. زیرا انسان ایرانی ، هر مجرمی را سزاوار ادامه زندگی نمی داند. زیرا انسان ایرانی، تنبیه را تا سرحد مرگ محق بعضی ها می داند که پست تر، بی احساس تر، بی رحم تر و "حیوان تر" از او هستند. قاچاق چی، معتاد و دزد را کسانی می داند " که زندگی جوانان ما را نابود کردند" حال آنکه خود مجرم می تواند جوان بیست ساله ای باشد. مجرم را " خانه خراب کن" می داند، حال آنکه خانه خود مجرم میتواند خراب شده باشد. می تواند به میدان شهر رود و به دار آویختن یک قاچاق چی را نگاه کند ولی اگر فعال سیاسی بخواهد به دار آویخته شود، "فرزندش" را از دست داده است. می تواند به میدان شهر رود و شاهد شلاق زدن جوانی باشد که "مشروب خورده باشد" ولی تحمل شلاق خوردن تظاهرکنندگان را ندارد. می تواند ضرب و شتم شدید مجرمین توسط شهربانی و پلیس را بفهمد ولی از فهم ضرب و شتم دانشجویان در تعجب فرو رود. می تواند حلق آویز کردن های معتادین و قاچاقچیان توسط خلخالی را "لایروبی کثافت ها" بداند و با حلقه آویزی دیگری، چشمانش پر از اشک شود. می تواند کتک زدن "دخترهای خیابانی" را درک کند، ولی کتک خوردن دختر همسایه به دلیل "بدحجابی" را تحمل نکند.

جامعه اخلاقی ایران، مهر تایید زن آنانی است که قوانین حکومتی و دولتی را وضع می کنند. این حکومت های ایران نبوده و نیستند که مجازات اعدام را با اعدام مخالفین آغاز کرده باشند و یا آغاز کنند.اعدام مخالفین فقط و فقط بسط قوانین به گروه های دیگری از شهروندان است.

نگاهی کنید به شعارهایی که ما در کمپین های مختلف خود در لغو مجازات اعدام می دهیم. لغو مجازات اعدام برای اکثرمان، در زیر خواست های سیاسی مان است. در دفاع از افرادی که به دلایل سیاسی حکم اعدام گرفته اند، می گوییم " اینان که جرمی ندارند"!! سئوال این است : اگر جرمی داشتند، می باید اعدام می شدند؟ می گوییم" اینان حتا دادگاههای صالح نیز نداشته اند"، سئوال این است: آیا دادگاه صالحی برای دیگر جرم ها هست؟

آیا هیچ فکر کرده ایم که در اوج برابرطلبی مان برای احاد شهروندان، عمل ما، احساس ما، توجه ما و اخلاقیات ما، فریاد می کشد که نه برابری نیست، شهروندان با حقوق برابر نیستند و خودی از ناخودی متفاوت است؟ حتا اگر در کشور ایران بسر برند؟ حتا اگر خود، انتخاب گر چگونه زندگی کردنش نبوده باشد؟ و حتا اگر خود، در اجبارهای زندگیش، هیچگاه طعم خوش انتخاب را نچشیده باشد؟

بیایم از خود سئوال کنیم، آیا واقعا لغو مجازات اعدام را برای همگان می خواهیم؟ آیا برابری انسانی را از آن هر شهروند ایرانی می دانیم؟ پس اگر جوابمان با یگانگی با احساسمان، توجه مان، وجدانمان می گوید آری، آیا نباید لغو مجازات اعدام، مانیفست انسانیمان باشد؟!!!

علی فرمانده
alifarmandeh@yahoo.com
یازدهم خرداد هزار و سیصد هشتاد و نه معادل اول ژوئن دو هزارو ده

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

بايکوت تمام کشتيهايی که بين اسرائيل و سوئد رفت و آمد ميکنند توسط اتحاديه بنادر سوئد


اتحاديه بنادر سوئد تصميم گرفت حمل و نقل کشتيها و محموله های اسرائيلی را بلوکه کند.
دليل آن حمله ارتش اسرائيل به کشتيهای حامل كمك‌هاى بشردوستانه براى مردم محاصره‌شده‌ى غزه عنوان شده است.
بيورن بورگ دبير اتحاديه ميگويد موضع ما اين هست: مقصرين اين حمله بايد محاکمه شوند و محاصره چندساله نوار غزه برچيده شود.
بايکوت کشتيها و محمولات اسرائيلی از نيمه شب سه شنبه 15 ژوئن آغاز می شود.
*****
ماتياس گاردل يکی از سرنشينان سوئدی کشتيهای عازم غزه ميگويد: اسرائيلی ها مرتکب قتل عمد و دزدی دريايی شدند. سربازهای مجهز به تفنگ ليزری به پيشانی دونفر و سر يک نفر از پشت و سينه يکی ديگر از قربانيان شليک کردند. تعدادی از آنها روزنامه نگار بودند


عمر تاریخی جمهوری اسلامی به پایان رسیده است





نوبرآیان

نعمت میرزاده ( م - آزرم )

غزل قصیده برای دختران و پسران میهنم

این جوانان که هماهنگ زمان آمده‌اند
نوبرانند که نونو به میان آمده‌اند

تازه جویند و خود از گوهرۀ فردایند
زینهمه کهنۀ دیروز به جان آمده‌اند

نه ز آداب ِ سرورآور ایرانی‌مان
که بجان از سُنـَن مرگزیان آمده‌اند

وضع ِ قانون قبیله نکند کس امروز
جزهمانان که از آن رسم و زمان آمده‌اند

ریشۀ هرز دوانند به اندام وطن
زندگی سوز همان چون سرطان آمده‌اند

بسته بر نسل ِ جوان راه نفس مُفتی ِ پیر
دین‌فروشان به یقین، خصم جوان آمده‌اند

این جوانان خردمند که با منطق داد
ظلم را ریشه کنان، بسته میان آمده‌اند

خوان یغماست وطن از نظر دینکاران
تا برانند فقیه از سر خوان آمده‌اند

تا که آزادی و شادی به وطن باز آید
و به هر سفره فراوانی نان آمده‌اند

تا رَهَد زندگی از بند غم و تاریکی
روشنی بخش فضای خفقان آمده‌اند

چشم بد دور که از این شب سی ساله‌ی تلخ
این چنین زنده‌دل و صبح نشان آمده‌اند

باکشان نیست ازین تیره نهادان هرگز
شب ستیزند که خورشیدº دمان آمده‌اند

هیچ سدّی نتواند که ببندد رهشان
چشمه سارند که با ذات ِ روان آمده‌اند

هرچه دیدند و شنیدند ریا بود و دروغ
به عیان کردن ِ سالوس ِ نهان آمده‌اند

خندخندان و سرافراز چُنین در دم مرگ
نزدل حُجره که از کوی مُغان آمده‌اند

مانی و مزدکشان داده مگر راه نشان
که چُنین راهبر و دادوران آمده‌اند

پدران، شب زدگان، دیو، سلیمان دیدند
هم به جبران خطای پدران آمده‌اند



*

این جوانان به هواداری ِ آزادی و داد
روی با افعی ِ آتش به دهان آمده‌اند

بر سَر ِ بودن و نابودنشان بُرده فقیه
پس درین رزم همان با دل و جان آمده‌اند

این نبردی ست کزان روی نشاید پیچید
دو صف کهنه و نو رو به همان آمده‌اند

پسران شرزه پلنگند، مدارا جویان
دختران شیر، در آهوی چمان آمده‌اند

باز پس گیری ِ ایران ز خلافت اصل است
نسل ِ بابک همگی خُرد و کلان آمده‌اند

پای میهن به میان است و نشاید سُستی
دشمنان گرچه پر از توش و توان آمده‌اند

کاشکی زان طرف مرز و انیران بودند
در درونند و از آن سوی ِ زمان آمده‌اند

خصم آزادی خلقند که می‌پندارند
فاتحانند که در مُلک ِ کیان آمده‌اند

سده ها رفته که در گسترۀ ایرانشهر
تازی و تـُرک، زیان روی زیان آمده‌اند



*

جبهۀ خلق سِلاحش نه خشونت ورزی‌ست
دشمنان گرچه پر از تیر و سِنان آمده‌اند

رزم ما میهنی و میهن ما مِلک مُشاع
صاحبانش همگی دادستان آمده‌اند

هر که پروردۀ این خاک بُوَد، ایرانی ست
تا ببینند که هم این وهم آن آمده‌اند

سنجه آزادی ایران بُوَد و جز این مرز
کرد و ترک و عرب و فارس یکان آمده‌اند

سهم دارند درین خانه به یکسان همه خلق
و به یکسان به ترازو همگان آمده‌اند



*

قدرت خلق نباشد به خشونت محتاج
دشمنانند که ناچار چُنان آمده‌اند

جنبش مردم ما هست خشونت پرهیز
دادخواهند ازین رو به توان آمده‌اند

جنبشی خواسته‌اش شادی و آزادی و داد
آشکار است که خصمان نگران آمده‌اند

هست همذات خشونت سر و سامان فقیه
بی‌سبب نیست که بگسسته عِنان آمده‌اند

مردم و جنبش ما ضد خشونت هستند
این چنین است که مقبول جهان آمده‌اند

زود باشد که ببینیم که این دُژخیمان
شده درمانده ز هر سو به امان آمده‌اند

ساده زین گونه به خاموشی ِ دریا منگر
موج هایند که از دیده نهان آمده‌اند

چاره‌ها هست درین جنبش و نافرمانی
و اعتصابات که بنیاد کـَنان آمده‌اند

لشکر کار به همراه سپاه دانش
بخت پیروزی ما را به ضمان آمده‌اند

از لب بحر خزر تا دل سوزان جنوب
از ری و توس و مرند و همدان آمده‌اند

بینم آزادی ایران و در آن روز بزرگ
دختران و پسران، رقص کُنان آمده‌اند

ویژه از سنگر آزادی ِ ایران: تبریز
آتش افروز به قلـّه‌ی سَبَلان آمده‌اند

باغ میهن شده شاداب و پر از بوی بهار
خلق با شور شکفتن به بیان آمده‌اند

سیل امواج خروشندۀ تبعیدی‌ها
سوی میهن همه ز اقصای جهان آمده‌اند

تا ببینند جوانان، پدران از ره دور
بر سر و صورتشان بوسه زنان آمده‌اند.




پاریس – سی‌ام اردی بهشت ۱۳۸۹ خورشیدی





خودكشى سه كارگر كارخانه مخابرات راه دور شيراز


آژانس ايران خبر:

سه كارگر نگون بخت كارخانه مخابرات راه دور شيراز در اثرفشارهاى ناشى از مشكلات معيشتى خود كشى كردند .
به گزارش خبرنگار آژانس ايران خبـــر وضعيت كارخانه مخابرات راه دور شيراز بشدت بحرانى است عليرغم تجمعات واعتراضات مستمر تاكنون حقوق پانزده ماه گذشته به آنان پرداخت نشده است .همه كارگران شركت مخابرات راه دور از مشكلات معيشتى بشدت در عذابند , زندگى برخى از آنها از هم پاشيده شده و تعداد ى از خانواده هاى كارگران اين شركت ,كارشان به طلاق كشيده شده است .اين كارگران بارها و بارها تجمع و تحصن اعتراضى داشته اند اما تا كنون هيچ مقام و ارگانى ,پاسخى به خواسته هاى برحق آنان نداده اند .


اعتراض به کارل بیلت، وزير امورخارجه سوئد، در باره خلیج فارس

از سوی ايرانيان مقيم سوئد

به: کارل بیلت، وزیر امور خارجۀ سوئد

در جریان یک مناظرۀ رادیویی میان کارل بیلت (وزیر امور خارجه)، اوربان آلین (سخنگوی حزب سوسیال‌دمکرات) و هانس لینده (سخنگوی حزب چپ) در برنامۀ Studio 1 به تاریخ چهارشنبه ٢٦ ماه می ٢٠١٠ (۵ خرداد ١٣٨٩)، کارل بیلت به هنگام صحبت پیرامون پایگاه نظامی آمریکا در بحرین از عبارت ناقص و مبهم «خلیج» به جای نام درست «خلیج فارس» استفاده کرد.

اکنون ما گروهی از سوئدی-ایرانیان ساکن سوئد (که سوئد را میهن دوم خود می‌دانیم) به همراه سایر ایرانیان در سراسر جهان ندای اعتراض خود را به گوش کارل بیلت می‌رسانیم و باور داریم که این سخن او یک سهل‌انگاری در برابر تاریخ و جغرافی است.

حداقل از دو هزار سال پیش به این سو نام خلیج فارس همیشه یا دریای فارس، یا آب‌های فارس، یا همان خلیج فارس بوده - نه چیز دیگر. بطلمیوس (٩٠ میلادی) نوشت: Sinus Persicus. کوین توس کورسیوس روفوس (١٠٠میلادی) نوشت: Aquarum Persico. در لاتین: Mare Persicum. در فرانسه: Golfe Persique. در انگلیسی: Persian Gulf. در آلمانی: Persischer Golf. در ایتالیایی: Golfo Persic. در روسی: Persidskizaliv. در ژاپنی: Perusha Wan. در ترکی: Farsi Korfozi. در عربی: Al-Khalij Al-Farsi. در فارسی: Khalije Fars. در دانشنامۀ ملی سوئد آمده: خلیج فارس، شاخاب اقیانوس هند، میان شبه‌جزیرۀ عربستان و ایران، ٢٤٠٠٠٠ کیلومتر مربع، میانگین گودی ٢۵ متر، گودترین نقطه ١٠٢ متر. همچنین سازمان ملل متحد به تاریخ ۵ مارس سال ۱۹۷۱ میلادی طی یادداشتی (AD311/IGEN) به دولت ایران، بار دیگر نام خلیج فارس را به رسمیت شناخت.

سوئد همیشه کوشیده است در راستای صلح و ثبات در تمام نقاط جهان قدم بردارد. از این رو، ما امیدواریم که کارل بیلت مسئلۀ خلیج فارس را با درک و مراقبت بیشتری نسبت به گذشته مورد توجه قرار دهد.

البته که ما خواهان یک ایران دمکراتیک و سکولار هستیم و در این راه تلاش می‌‌کنیم، اما هرگز نمی‌پذیریم که کسی خودسرانه نام دیگری بر خلیج فارس نهد.

با احترام